روایت دکتر ابوالقاسم مرادی؛ رئیس هیئتمدیره گازسوزان
.jpg)
دهة شصت، مدرسهها بخاری نفتی داشتند. سوز سرما که از راه میرسید، بوی تند نفت میپیچید توی کلاس و نفسکشیدن سخت میشد. گاهی پتة مانتوی دخترها میگرفت به بخاری نفتی و حرارت نامتوازن بخاری گوشة لباسهایشان را چروک میکرد. گرمای بیشتر خانهها از علاءالدین بود. مردم با پیتهای نفت، باید علاءالدین را پر میکردند و فتیلهاش را روشن. دهة هفتاد بود که گازکشی خانهها شروع شد. هر هفته، یکی از محلهها را حفر میکردند و لولهگذاری میشد تا علمک گاز برسد پای درِ هر خانه. گازرسانی به شهرها و روستاها اتفاق مهمی بود در جمهوری اسلامی؛ اما اتفاق مهمتر این بود که برای اولینبار، کشور در تولید کنتورهای گاز و علمکهای گازرسانی و شیرهای کنترل گاز خودکفا شد. شرکت کوچکی که آن سالها آدمهایش در نجفآبادِ اصفهان آستین بالا زده بودند برای ساخت تجهیزات گازی و سیزده میلیون از هفده میلیون انشعاب گاز را یکتنه در اختیار داشت، این سالها متنوعترین کارخانة دانشبنیان تولید پیویسی در ایران است. روایتی که در ادامه میآید بخشی از تلاشهای چند دهه گذشته آقای دکتر ابوالقاسم مرادی، رئیس هیئتمدیره شرکت تولیدی صنعتی گازسوزان است.
باید کار پیدا میکردم
بابا کشاورز بود و مامان، خانهدار. سهتا برادر داشتم و یک خواهر. یکی مانده به آخر بودم. اردیبهشت 1331 بهدنیا آمده بودم؛ در قهدریجانِ اصفهان. تا کلاس ششم را همانجا خواندم. سیزده ساله بودم که راهی اصفهان شدم تا کار پیدا کنم. تنها بودم. توی خانهای اجارهای ساکن شدم و دبیرستان شبانه ثبتنام کردم. روزی دوازده ساعت کار میکردم. عصرها میرفتم مدرسه و شبها درس میخواندم. امتحانهایمان روزهای تعطیل برگزار میشد. یادم هست یکبار که امتحان هندسه داشتم، سرِ جلسهی امتحان، خوابم برد. یکدفعه چشم باز کردم که توی جلسهی امتحان نشستهام. دوازده ساعت کار کرده بودم و بعدش، آمده بودم سرِ امتحان؛ اما امتحانم خوب شد. هجدهونیم گرفتم. کلاس هشتم را تابستان، جهشی خواندم و رفتم کلاس نهم ریاضی. همزمان، درس هم میدادم؛ درسهایی مثل ریاضی و جبر و هندسه. سال 1346، پانزده ساله بودم که در کارخانة شهناز شروع کردم به کار. سه سال بعد، در ذوبآهن اصفهان استخدام شدم. آن روزها کارخانهی ذوبآهن، پُر بود از کارشناسان روسی. دلم میخواست ثابت کنم بدون آنها هم از پسِ کارها برمیآییم. کارهای بعضی قسمتهای کارخانه را دست گرفتم؛ بدون نظارت روسیها. سال 1354 یک کار جدید شروع کردم. چند نفر از دوستانم کارخانهای راه انداخته بودند به نام داراکا. لولههای پیویسی تولید میکرد برای لولهکشی فاضلاب یا شلنگهای آب. شدم مسئول فنی کارخانه.
هم در جبهة جنگ، هم در جبهة تولید
جنگ که شد، کارخانهی داراکا شروع کرد به تولیدِ قطعاتی که برای جنگ نیاز بود. چندسالی مشاور وزارت بهداری بودیم و سهماهه، یک کارخانة پلیاتیلن ساختیم برایشان. کارخانة آسفالت راه انداختیم برای آسفالت جادههای خاکی. آن سالها یک پایم جبهه بود و یک پایم کارخانه. هم در جبهة جنگ بودم، هم در جبهة تولید. اوایل جنگ، میخواستیم در آبادان، کارخانة یخ راه بیندازیم. ساختمانش از قبل بود، اما متروکه شده بود و کار نمیکرد. باید تجیهزاتش را تعمیر میکردیم. با چندتا از بچههای تکنسین و کاربلدِ راهاندازی موتور و تجهیزات، آستین بالا زدیم و دستبهکار شدیم.
آبادان، درست وسط آتش جنگ و گرمای هوا محاصره بود. راهانداختن کارخانه داخل شهر محاصرهشده، کار آسانی نبود؛ اما هرطوری که بود، دوتا کارخانة یخ را سرِپا کردیم. در گیرودار همین کار بودیم که یکی از ژنراتورها منفجر شد و صورت و بدنم سوخت. کارخانه، تیرهای چوبی بلند داشت. یک روز به جعفر گفتم: «برو بالای تیرها و به سیمکشیها سر بزن.» جعفر، فرز و چابک رفت بالای تیر. صدای پیکپیک خندة بچهها بلند شد. پرسیدم: «چی شده؟» گفتند: «هیچی آقا، دیشب تصمیم گرفته بودیم وقتی امروز به ما گفتی فلانی برو بالا، نریم. بابا نمیشه از این رفت بالا! خردهچوبها میره تو بدنمون. شب تا صبح باید چوب دربیاریم از سر و جونمون. همهجامون زخم شده.» خندهشان گرفته بود که جذبة من قول و قرارشان را ریخته بود بهم. جعفر، جَلد پریده بود بالای تیر؛ بدون اینکه اعتراض کند. جعفر، برادرم بود. اسفند 60 شهید شد.
میتوانی تعمیرش کنی؟
دستگاه لایهچسب کَستینگ بود. بهش میگفتند کَستینگماشین. آلومینیوم را ذوب میکردند و با آن دستگاه، ورقههای آلومینیم را تحت پرس میساختند. دستگاه را دیدم. فقط چند دقیقه کار داشت. راهش انداختم. ساختمان گازسوزان، در نجفآبادِ اصفهان بود. بعد از انقلاب، سال 59 ساخته بودندش. یک کارشناس هندی آورده بودند و ماهی چند هزار دلار بهش پول میدادند. یکبار یکی از دستگاههای کارخانه خراب شده بود. نمونهاش توی ایران، کم بود. کارشناس هندی اما هیچ دردی از کارخانه دوا نکرده بود. از همان روزی که دستگاه را راهانداختم، در گازسوزان ماندگار شدم؛ سال 64 بود و من 34 ساله. هشت سال بود ازدواج کرده بودم و یک دختر هفتساله و دو پسر چهارساله و یکساله داشتم. یک سال بعد، کارشناسی الکترونیک قبول شدم در دانشگاه علموصنعت؛ اما نرفتم. ماندم توی کارخانه تا کارها جلو برود. جنگ بود. تحریم بودیم. بعضی کالاهای حیاتی به کشور نمیرسید. همة تجهیزات گاز، با دردسر از خارج وارد میشد. هیچکدامشان تولید داخل نبود. باید یکجوری این بحران را حل میکردیم. باید یک گوشة کار را میگرفتیم. با ساخت رگلاتورهای گاز خانگی شروع کردیم. نمونة وارداتیاش را مهندسی معکوس کردیم و بعد تغییرات عمدهای در ساختارش دادیم. نتیجه شد یک رگلاتور ایرانیِ منحصربهفرد که نیاز داخل را تأمین کرد. بعد از آن، تصمیم گرفتیم تجهیزات تقلیل فشار گاز مصارف خانگی بسازیم؛ همان که معروف است به میتِراستاپها یا شیرهای مسدودکنندة جریان گاز که میتواند جریان گاز را کم و زیاد یا قطع و وصل کند. کمی بعد نمونة داخلی این شیرهای مسدودکننده را هم ساختیم. دیگر نیازی به وارداتش نبود.
از سرِ چاه تا خانههای مردم
هیچکس فکرش را نمیکرد اما گازسوزان، پا گرفته بود. ما دنبال حفرهها گشتیم؛ دنبال نیاز. هرکجا نیاز کشور بود و در حیطة تخصص ما، وارد شدیم. تا دهة 70، بعضی از شهرها و شهرستانها گازکِشی داشت. تصمیم گرفتیم وارد این کار شویم. هم خدمت بزرگی بود و هم بازار مناسبی داشت. تصمیممان این بود که نفت را سرِ چاه از دولت بخریم و خودمان مدیریتش کنیم. کارمان را شروع کردیم. تجهیزات گازرسانی را ساختیم. پیش از آن، چنین تجهیزاتی در ایران تولید نمیشد. وسایلمان، نمونة خارجی دارد اما با محصول ما متفاوت است. طراحیها مخصوص خود ماست؛ با محاسبات مهندسی خودمان. از حدود بیست میلیون کنتوری که درِ خانههای مردم هست، نزدیک نوزده میلیونش ساختِ ماست؛ یعنی حدود 96 درصدشان تولید گازسوزان است. کمکم توانستیم در زمینههای گاز، میژرینگ، اندازهگیری آزمایشگاهی و تجهیزات گازی تولیدکننده باشیم. گازسوزان، چندین هزار محصول تولیدی دارد. اینطور نیست که فقط کالا و قطعه بسازیم یا خدمات ارائه دهیم. ما همزمان همة اینکارها را انجام میدهیم. قطعه و محصول تولید میکنیم، با همان محصولات، ایستگاه گازرسانی میسازیم و خودمان ایستگاه را راه میاندازیم. واحدی مجزا داریم به نام ایستگاهسازی. کارش ساخت قطعات و تجهیزات و راهاندازی ایستگاههای گازی ست. حالا به هشت کشور، صادرات هم داریم. مثلاً ایستگاه مرکزی ارمنستان را ساختیم و نصب کردیم. در یک مناقصة بینالمللی شرکت کردیم و برنده شدیم. ایستگاه را سریعتر و با بهترین کیفیت تحویل دادیم.
کنتورهای دیافراگمی، کنتورهای قرائت از راه دور، کنتورهای RF، کنتورهایی ETC، کنتورهای ETCRF، کنتورهای کارتی، کنتورهای آلتراسونیک انواع رگلاتورها، اتصالات عایقی، کنتورهای توربینی، تنها بخش کوچکی از محصولات ماست که کشور را از واردات این تجهیزات، خودکفا کرده.
ارسال به دوستان