روایتی از مهندس رضا جهانی رئیس هیئتمدیره شرکت خدمات نیروگاهی آهار مشهد
یک روز محمدرضا هاتف دوست صمیمیام گفت دفتر ارتباط با صنعت دانشگاه یکسری پروژه ارائه کرده که مال وزارت نیرو و صنعت برق است. خوب میشود اگر برویم و پروژه بگیریم. هدفمان از پروژه هم کار کردن بود نه کارآموزی. رفتیم شرکت برق مشهد، آنجا یک لیست از نیروگاهها را به ما دادند. رفتیم و تا سالها ماندگار شدیم. سالها بعد خیلیها میپرسیدند پارتیتان برای آمدن به نیروگاه مشهد چه کسی بود؟ جواب میدادم «اتوبوس شرکت واحد» یعنی مهمترین دلیل رفتنمان به نیروگاه مشهد این بود که یکی از خطهای اتوبوس شرکت واحد آنجا ایستگاه داشت. ماهم وسیله نقلیه نداشتیم. دیدیم اینجا از همهجا بهتر است. از فلکه برق نزدیک مسجد سوار اتوبوس میشدیم و جلوی نیروگاه پیاده میشدیم.
آن دو دانشجو
همان ابتدای کار، یک روز بدون هماهنگی رفتیم پشت در نیروگاه راهمان نمیدادند. پرسیدند برای چهکاری آمدهاید؟ گفتیم آمدهایم پروژه انجام بدهیم. تعجب کردند. یکی دو روز معطل شدیم تا با مدیر فنی نیروگاه جلسه گذاشتیم. گفت حالا که نمیشود، کارآموزها را اول تابستان میگیریم، شما وسط سال آمدهاید چکار؟! گفتیم ما کارآموز نیستیم. میخواهیم کارکنیم. زد زیر خنده. قهقهه میزد. همکارش را صدا زد و شروع کردند دونفری به ما خندیدن. گفتند ما مشکلاتی داریم اینجا که مهندسهای فارغالتحصیل انگلستان نمیتواند رفع کنند، این دوتا دانشجو میخواهند پروژهاش را بگیرند. از همان روز معروف شدیم به "آن دو تا دانشجو" چون شرکت و اسم حقوقی که نداشتیم. خلاصه باز پیگیری کردیم تا اینکه به ما چند پروژهی خیلی کوچک و کماهمیت دادند. بعدها فهمیدیم میخواستند ما را از سرباز کنند. اما با همین پروژههای سرکاری کمکم فهمیدند ما اهل کار هستیم.
شیرینی نتیجه
بعد از چهار - پنج ماه اولین پروژه جدی را گرفتیم. آن پروژه نتیجهاش اولین قراردادمان بود که برایش دستمزد میگرفتیم. کارتهای الکترونیکی یکی از موتورهای نیروگاه نیاز به تعویض داشت. نیروگاه ساخت چکسلواکی بود و به خاطر فروپاشی آن کشور، دیگر سازندهای وجود نداشت که خدمات ارائه کند. ما این کارتها را ساختیم و تحویل دادیم. در مرحله آخر تست را با پنکه خانه گرفتیم. بعد از سه ماه که کارت با موفقیت نصب شد و دیدیم جواب میدهد، رفتیم سراغ همان مدیر فنی که روز اول به ما میخندید. وارد اتاقش که شدیم، گفت کجا رفتید؟ مدتی شمارا ندیدم. دیدید گفتم کار اینجا سخت است؟! گفتیم مهندس جان، ما الان پنج شش ماه است داریم میرویم میآییم، اتاق شما نیامدیم. و بعد گزارش کار را دادیم. تعجب کرد. گفت واقعاً شما نوترپ را نصب کردید؟ گفتیم بیایید و ببینید. باهم رفتیم و دید یک کارت آویزان به چند سیم که قیافه خوبی ندارد، اما کار میکند. از کارشناسهای آن بخش پرسید این چه مدتی است که کار میکند؟ گفتند چهار ماه! مهندس از همان روز تبدیل شد به حامی اصلی ما در نیروگاه. فوری جلسهای تشکیل دادند و قرارداد جدیدی برای ساخت ده کارت با ما امضا کردند.
حس شکستن تحریم
یکی از تجهیزاتی که طراحی و تولید کردیم کنترلکنندههای نیروگاهی و پالایشگاهی بود. هنوز هم این نوع تجهیزات را تولید میکنیم. در همه فازهای پارس جنوبی الآن ماژولهای ما نصبشده است. ماژولی که ژاپنیها در تحریم به ما نمیدادند. ابتدا که میخواستیم وارد این پروژه بشویم، به خاطر سنگینی کار نگران بودیم. مدیر تعمیرات مجموعه پارس جنوبی به من گفت هر دانه از ماژولها که میسوزد، یک بخش از پالایشگاه از مدار خارج میشود. با همین انگیزه کار را شروع کردیم. ژاپنیها پروتکلهای پیچیدهای در این کار گذاشته بودند. طوری که فکر نمیکردند کسی بتواند در این صنعت های تک، بدون کمک خودشان دست به تعمیرات بزند. پروژه دو سال و نیم طول کشید. روزی که دیدیم این در حال کار است، واقعاً حسش قابلبیان نیست . خصوصاً اینکه فکر میکردیم که بخشی از تحریمها را شکستهایم. مدتی بعد از نتیجه دادن کار و بعد از برجام، ژاپنیها برگشتند برای بازیابی دوباره اما دیدند موقعیتشان را ازدستدادهاند. مدیر فروش خاورمیانه اشان را فرستادند مشهد در جلسهای که داشتیم، وقتی فهمید ما این کار را انجام دادهایم، گیج و حیران شده بود. بعد شروع کردند به کانال زدن که با ما وارد مذاکره بشوند و در مقابل پول زیاد، ما تحت برند آنها کار کنیم که بازارشان خراب نشود. اما ما زیر بار نرفتیم و کارمان را ادامه دادیم.
صادرات به تگزاس
با ایستادگی در مقابل پیشنهادهای چرب شرکتهای خارجی حالا کار ما به نتیجه رسیده است. تا الآن همان کارتهای نیروگاهی را به اسکاتلند، غنا، کره جنوبی، فرانسه و یک مورد هم به تگزاس آمریکا صادر کردهایم و بازارمان روزبهروز در حال رشد است. اخیراً هم شروع کردهایم به صادرات خدمات مهندسی در سطح بزرگتر. یعنی کنترل کامل توربین که محصول خیلی خاصی است و رقبایمان در دنیا بسیار کم هستند.
غرور ملی
چند سال قبل در نمایشگاه پاورژن امارات که مربوط به نیروگاهها است شرکت کردیم. غرفه ما جایی بود که دو طرفمان دو غول بزرگ این صنعت غرفه داشتند. زیمنس آلمان و جنرال الکتریک آمریکا. برای خود ما خیلی بانمک بود. ما توی غرفه ایستاده بودیم و میگفتیم سیستم کنترل توربین داریم، غولها هم همین را میگفتند. یک روز آخر وقت نماینده زیمنس خیلی آرام و از کنار آمد غرفه ما و گفت میشود بیرون غرفه چند دقیقه صحبت کنیم؟ رفتیم پشت غرفه پرسید شما واقعاً این چیزی که ادعا میکنید را ساختهاید؟ باورش نمیشد که یک کشوری در شدیدترین وضعیت تحریم چنین کاری را انجام دهد. ارائه خدماتی که چند سال پیش از طرف خود این شرکتها تحریم شده. برایش توضیح دادم و اسامی نیروگاههایی که با سیستم شرکت آهار کار میکردند را شمردم. بعد از تمام شدن صحبتهای من گفت ما فکر میکردیم وقتی بعد از برجام برگردیم ایران با یک بیابان بایر مواجه میشویم که یک بازار بکر برای ماست! بعد یک کارت ویزیت که موبایل شخصیاش روی آن نوشته بود از جیبش بیرون آورد و با احترام به من داد و گفت باهم در تماس باشیم! آن شب پشت آن چادر یک حس غرور ملی به من دست داد که شیرینیاش همیشه با من است.
تفاوتهای ایران و آمریکا
برای گشودن یک بازار جدید صادراتی رفته بودیم عراق. میخواستیم از چند نیروگاه بازدید کنیم. بازارشان تشنه بود و سریع منجر به قرارداد شد. در همین سفر و دریکی از نیروگاهها، یکی از سیستمهای خیلی جدید آمریکایی، خرابشده بود. یکی از مدیران نیروگاه گفت شما میتوانید این سیستم را درست کنید؟ من که نگاه کردم، بروز است و با تکنولوژی جدید نصبشده است. گفتم چرا خدماتش را از ما میخواهید؟ چرا مستقیم با خود جنرال موتورز آمریکا تماس نمیگیرید؟ مگر این سیستمها گارانتی و خدمات نداد؟ گفت آنها اصلاً ما را آدم بهحساب نمیآورند. با پول نفت اینها را برای ما نصبکردهاند و حالا اصلاً پاسخ نمیدهند. بعد همان مدیر که سابق مهندس نیروگاه بود، گفت حتی زمانی که در حال نصب پروژه بودند، میرفتند داخل اتاق و در میبستند که ما سر از کار درنیاوریم! یک نیروگاه دیگر را رفتیم دیدیم یک سیستم کنترلی بروز و جدید از یک شرکت غیر آمریکایی توی انبار خاک میخورد. از ما خواستند این را در یک نیروگاه دیگر برایشان نصب کنیم. گفتیم این چرا در انبار است؟ گفتند شرکت آمریکایی که میآید، شرطش این است که همه سیستم باید آمریکایی باشد. این را کنده و فرستاده انبار و کارت خودش را نصبکرده است. ما آن پروژه را هم قبول کردیم و خیلی سریع در یک نیروگاه دیگر نصب کردیم و بخشی از کارش را به مهندسان عراقی آموزش دادیم. یکی از مهندسان ردهبالای صنعت برق عراق در همان سفر میگفت ما تا امروز چندین برابر نیاز برق داخلی عراق به آمریکاییها نفت فروختهایم که در ازایش نیروگاه بزنند. اما هنوز پنجاهدرصد کمبود برقداریم و در همه عراق خاموشیهای گسترده وجود دارد. در آن سفر متوجه شدم که تقابل ایران و آمریکا اصلاً یک مسأله صرف سیاسی، نظامی یا تکنولوژیک نیست. این یک تقابل فکری و فلسفی است. این یک تفاوت اخلاقمدارانه بین نگاه یک شرکت از جمهوری اسلامی ایران به مسأله اقتصاد و پیشرفت و یک شرکت آمریکایی است که بهجز سود و سرمایه چیز دیگری را نمیبیند. ما جهانبینیمان با آنها متفاوت است.
ارسال به دوستان